شعر یوسف رحیمی برای شهادت حضرت علی(ع)

گم می شود در غربت شب های کوفه

در لابلای نخلها، تنهای کوفه

کوه است کوه اما دگر از پا نشسته

سر می کند در چاه غم دریای کوفه

خسته شده از سُستی این قوم صد رنگ

خسته شده از شاید و امای کوفه

با نان و خرما می رود کوچه به کوچه

اما چرا نفرین؟ مگر مولای کوفه ...

جز جود و رحمت از امام ما چه ديدند؟

ای وای از نامردمان ای وای کوفه

یارب بگیر از قدر نشناسان علی را

سر آمده صبر از ملالت های کوفه

مانند چشمانش دل عالم گرفته

آماده‌ی رفتن شده آقای کوفه

اما نگاهش بی کران بی کسی هاست

دلشوره دارد از غم فردای کوفه

روزی که می آید به شهر نانجیبان

با دست بسته، جان به لب، زهرای کوفه

روزي که خون مي بارد از چشمان غيرت

از طعنه های تلخ و جانفرسای کوفه

بر روي ني سوي لب غرق به خوني

سنگ بلا مي بارد از هر جاي کوفه

می میرد از اندوه گوش و گوشواره

دارد خبر از بغض بی پروای کوفه

می پرسد از راه نجف طفل یتیمی

ذکر لبش: بابای من! بابای کوفه!

شعر بهروز سپيدنامه براي شهادت امام علي(ع)

علی امشب میان کوچه ها تنهاتر از ماه است
پریشان تر ز مرغان عزادار شبانگاه است

به روی ارغوانش عطر لبخندی شکوفا شد
علی آیا ز توفیقی که امشب دارد آگاه است؟

شتاب گام هایش بیشتر می گردد از نبض اش
مسیر زندگی در چشم او امشب چه کوتاه است

خزیده در ردای شب تمام ناجوانمردی
و شمشیری که قصدش فرق خورشید سحرگاه است

علی آرام می سوزد علی آرام می جوشد
علی آرام می نوشد از آن جامی که دلخواه است

میان چشم هایش قطره ی اشک شکوفا شد
میان چشم هایی که دلیل هر چه گمراه است

علی آرام می گرید ز داغ کودکانی که
فراق مهربانی ها بر آنها سخت جانکاه است

یتیمان کاسه های شیر را بر خاک اندازید
مجال دلنوازی با علی بسیار کوتاه است

صدایی آشنا می آید از اعماق تاریکی
نوای بغض نخلستان و/ یا غم مویه ی چاه است

هنوز از مسجد کوفه پس از کوچ علی بینی
که ذکر دائم گلدسته هایش : «فزتُ و الله» است

شعر علی زمانیان برای شهادت حضرت علی(ع)

باز امشب منادی کوفه،از امامی غریب می خواند
گوشه ی خانه دختری تنها،دارد اَمن یجیب می خواند

مثل اینکه دوباره مثل قدیم،چشم اَز خون دل تری دارد
این پرستار نازنین گویا،باز بیمار بستری دارد

چادر پُر غبار مادر را،سرسجاده برسرش کرده
بین سر درد امشب بابا،یاد سر درد مادرش کرده

آه در آه ،چشمه در چشمه،متعجب زبان گرفته!پدر
خار درچشم، اُستخوان به گلو،درگلوم اُستخوان گرفته پدر

آه بابا به چهره ات اصلاً،زخم ودرد و وَرم نمی آید
چه کنم من شکاف زخم سرت،هرچه کردم به هم نمی آید

باز سر درد داری وحالا،علت درد پیکرم شده ای
ماه «اَبرو شکسته» باباجان،چه قَدَر شکل مادرم شده ای

سرخ شد باز اَز سر این زخم،جامه تازه تنت بابا
مو به مو هم به مادرم رفته،نحوه راه رفتنت بابا

پاشو اَز جا کرامت کوفه،آنکه خرما به دوش می بردی
زود در شهر کوفه می پیچد،که شما بازهم زمین خوردی

دیشب اَز داغ تا سحر بابا،خواب دیدم وَگریه ها کردم
اَز همان بُغچه ای که مادر داد،کَفنی باز دست وپا کردم

کاملاً در نگاه تو دیدم،مثل اینکه مسافری این بار
گر شما می روی برو اما،بهر ما فکر معجری بردار

کودکانی که نانشان دادی،روزگاری بزرگ می گردند
می نویسند نامه اَما بعد،بی وفا مثل گرگ می گردند

یا زمین دار گشته و آن روز،همه افراد خیزران کارند
یا که آهنگری شده آن جا،تیرهای سه شعبه می آرند

وای اَز مردمان بی احساس،دردهای بدون اندازه
وای اَز آن سوارکاران و،نعل اسبی که می شود تازه

وای اَز دست های نامَحرم،آتش ودود وچادر و دامان
وای اَز کوچه ی یهودی ها،سنگ باران قاری قرآن...

شعر میلاد عرفان پور برای حضرت علی(ع)

تویی بهشت که بی تو جهنم است زمین
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین

تو پایه های زمینی سرت سلامت باد
که بی وجود تو آواری از غم است زمین

پرندگان به هوای چه اوج می گیرند؟
برای درک بلندای تو کم است زمین

حسین اگر پسر توست با اشاره ی او
سیاهپوش عزای محرم است زمین

کجایی ای پسر خاک و مونس دل چاه؟
یتیم مانده و محتاج همدم است زمین

چقدر بی تو دل کوچه های کوفه پر است
چقدر بی تو پریشان و درهم است زمین

نداشت طاقت عدل تورا کسی افسوس
علی اگر که تویی ابن ملجم است زمین

شعر علی‌اکبر لطیفیان برای حضرت علی(ع)

دور شمع پیکرت، گردیده ام خاکسترت

ای به قربان تو و این رنگ زرد پیکرت


از نفس های بلندت میل رفتن می چکد

حق بده امشب بمیرم در کنار بسترت


تا نگیرد خون تازه گوشه ی تابوت را

مهلتی تا که ببندم دستمالی برسرت


حیف شد، از آنهمه دلواپسی کودکان

کاسه های شیرمانده روی دست دخترت


کاش می مردم نمی دیدم به خاک افتاده است

هیبت طوفانی دلدل سوار خیبرت


خلوت شبهای سوت و کور نخلستان شکست

با صدای واعلی و وای حیدرحیدرت


شهر کوفه تا نگیرد انتقام بدر را

دست خود را بر نمی دارد پدر جان از سرت


با شمایی که امیر کوفه اید اینگونه کرد

الامان از کاروان دختر بی معجرت


می روی اما برای صد هزاران سال بعد

میل احسان می نماید غیرت انگشترت

شعر سپیده کاشانی برای حضرت علی(ع)

گذر دارد زمان بر جادّه شب سوگوار امشب 

مه از غم كرده روى خويش پنهان در غبار امشب


چه افتاده است يا رب در حريم گنبد گردون 

كه مى ريزند انجم اشك حسرت در كنار امشب


مگر كشتند در محراب آن دلداده حق را 

كه دل در سينه مى گريد ز ماتم زار زار امشب


نسيم مويه گر غمگين به گوش نخل مى گويد 

دوتا شد پشت چرخ از سوگ آن يكتاسوار امشب


ز تيغ شب پرستان در حريم مسجد كوفه 

رخ فرزند قرآن شد ز خون سر، نگار امشب


على مولود كعبه حجّت حق يار محرومان 

به خون غلطيد و شد فارغ ز رنج و انتظار امشب


سوى معبود شد، زندانى زندان آب و گل 

شد از «فُزت و ربّ الكعبه» اين راز آشكار امشب


على در چاه غم فرياد زد تنهايى خود را 

شنو پژواك آن را از وراى شام تار امشب


بنال اى همنوا با من سرشك از ديده جارى كن 

كه خون مى گريد از اين قصه چاه رازدار امشب


گل گلزار مسكينان مگر شد از خزان پرپر 

كه مى بارند اشك از ديده چون ابر بهار امشب


دگر آن ناشناس مهربان از در نمى آيد 

كه بنوازد يتيمان را به لطف بى شمار امشب


دلا پرواز كن سوى نجف آن قبله دل ها 

سلام ما به بال شوق بر تا آن ديار امشب


بگو اى يار محرومان شب قدرت مبارك باد 

ترا قدر آفرين داده است قدر بى شمار امشب


«سپيده» سر به درگاه على بهر شفاعت نه 

مگر در پرتو لطفش دلت يابد قرار امشب


شعر غلامرضا سازگار برای حضرت علی(ع) 3

نه فقط مسجدیان سر به گریبان تواند

نخل و چاه و شب و صحرا همه گریان تواند

دامنت با چه گنه سرخ شد از خون سرت

ای که خلق دو جهان بسته به دامان تواند

ای به خون خفته بگو کیسه خرمات کجاست

فقرا منتظر سفره احسان تواند

کودکانی که گرسنه همه رفتند به خواب

به عزیزان تو سوگند عزیزان تواند

نخل ها در عطش اشک تو بردند به سر

چاه ها منتظر ناله پنهان تواند

اختران شیفته حال نماز شب تو

کوه ها منتظر نغمه قرآن تواند

اشک مظلومی تو می چکد از دیده ما

پاره های دل ما برگ گلستان تواند

آسمان ها همه گریند به مظلومی تو

عرشیان سوخته ی سینه ی سوزان تواند

گیسوی حور پریشان شده در باغ بهشت

نه فقط زینب و کلثوم پریشان تواند 

نه دل(میثم)دلسوخته ای جان جهان

هر چه دل هست همه زائر ایوان تواند

                         

شعر غلامرضا سازگار برای حضرت علی(ع) 2

وجودم نخل از غم بارور بود

تمام حاصلم خون جگر بود

زهر شاخه هزاران میوه دادم

همانا پاسخم نیش تبر بود

دلم از طفل بر پستان مادر

به دیدار اجل مشتاق تر بود

اگر چه شاخه هایم را شکستند

به هر شاخه هزارانم ثمر بود

چه باک از تیغ زهرا آلود دشمن

علی یک عمر در کام خطر بود

هزاران زخم در دل داشتم من

که بس کاری تر این زخم سر بود

به جان فاطمه آنکه مرا کشت

نه تیغ ابن ملجم میخ در بود

هزاران استخوان بودم گلو گیر

هزاران نیش خارم در بصر بود

به هر اهم هزاران زخم فریاد

به هر زخمم هزارن نیشتر بود

تو ای قاتل مرا کشتی نگفتی

علی یک عمر غمخوار بشر بود

زدی شمشیر بر فرق امامی

که حتی مهربان تر از پدر بود

به اشک و خون دل بنویس (میثم)

علی از فاطمه مظلوم تر بود

شعر مهدی قلی پور سلیمانی برای حضرت علی(ع)

دیشب تمام پیرهنش را گریست نخل

این طور عاشقانه عزادار کیست نخل؟

دیشب تمام پیرهنش... برگهاش را

آنقدر گریه کرد که انگار نیست نخل

امشب علی نیامده با آه سمت چاه

دیگر برای دیدن بغضش نایست نخل!

دیگر برای آمدنش منتظر نباش

شبهای کوفه تا به ابد بی علی ست نخل!

امشب سکوت مانده به جای صدای او

با من بگو: سکوت به معنای چیست نخل؟

تنها سکوت کرد و جواب مرا نداد

جای جواب باز دوباره گریست نخل...

شعر غلامرضا سازگار درباره حضرت علی(ع)

فضای تو چقدر غم فزاست ای کوفه

بگوامام غریبت کجاست ای کوفه

صدای یا ابتا از خرابه ها آید

تمام شهر پراز این صداست ای کوفه

قسم به شام غریبان مرتضی سه شب است

که سفره فقرا بی غذاست ای کوفه

هنوز از جگرنخل های تو به فلک

صدای ناله شیر خداست ای کوفه

دل شکسته یتیمی نشسته چشم به راه

هنوز منتظرمرتضاست ای کوفه

به اشگ غربت و خون سرعلی سوگند

تو را نه دوستی ونه وفاست ای کوفه

زدست مردم نامرد تو علی چه کشید

که مرگ خودزخداوند خواست ای کوفه

چراعلی دل شب دفن شد جواب بده

مگر نه او شه ارض وسماست ای کوفه

گذشت هرچه شد اززینبش تلافی کن

اگرچه کارتو جور و جفاست ای کوفه

بیاو بعد علی با حسین خوبی کن

که از تو خون جگر مجتباست ای کوفه

روا بود که خرابت کنند از ریشه

زبس تو را ستم نارواست ای کوفه

زبی وفایی وجوروجفای مردم تو

هماره ناله «میثم» به پاست ای کوفه